برای ما عقلاً ثابت میشود که خداوند حکیم علیم، از سر رحمت خود راههای حفظ سلامتی و درمان بیماری را از ابتدا به بشر آموخته است.
امام جعفر صادق(ع): «فی جواب الطبیب الهندی: وَ لَئِنْ قُلْتَ بِالتَّجْرِبَهِ وَ الشُّرْبِ لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَمُوتَ فِی أَوَّلِ مَا شَرِبَ وَ جَرَّبَ تِلْکَ الْأَدْوِیَهَ بِجَهَالَتِهِ بِهَا وَ قِلَّهِ مَعْرِفَتِهِ بِمَنَافِعِهَا وَ مَضَارِّهَا وَ أَکْثَرُهَا السَّمُّ الْقَاتِل». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱ ص۱۸۲
قرآن کریم تصریحاً به خلقت آدم و آموزش علوم به آدم ابوالبشر اشاره دارد و میفرماید:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ». بقره، آیه ۳۱٫
امام جعفر صادق(ع) میفرمایند:
«اسماء تعلیم داده شده به حضرت آدم(ع) اسامی کوهها و دریاها و دشتها و گیاهان و حیوانات است».
«أَسْمَاءَ الْجِبَالِ وَ الْبِحَارِ وَ الْأَوْدِیَهِ وَ النَّبَاتِ وَ الْحَیَوَانِ». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱ ص۱۴
همچنین ایشان میفرمایند:
«اکثر اطباء میگویند انبیاء علم طبّ نمیدانند… درحالیکه انبیاء حجتهای خدا بر خلق او هستند و امین او در زمینش و خزانۀ علم خدا و وارثان حکمت او و راهنمایان به سوی او و دعوتکنندگان به اطاعت او؛ دیدم اکثر پزشکان به روش انبیاء پشت کردند و کتب (و تعالیم) نازل شده بر آنان از سوی خدا را تکذیب میکنند، لذا از آنان دوری کردم».۴
«إِنَّ أَکثَرَ الْأَطِبَّاءِ قَالُوا إِنَّ عِلْمَ الطِّبِّ لَمْ یعْرِفْهُ الْأَنْبِیاءُ. . . الَّذِینَ کانُوا حُجَجَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاءَهُ فِی أَرْضِهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ وَرَثَهَ حِکمَتِهِ وَ الْأَدِلَّاءَ عَلَیهِ وَ الدُّعَاهَ إِلَى طَاعَتِهِ ثُمَّ إِنِّی وَجَدْتُ أَکثَرَهُمْ یتَنَکبُ فِی مَذْهَبِهِ سُبُلَ الْأَنْبِیاءِ وَ یکذِّبُ الْکتُبَ الْمُنْزَلَهَ عَلَیهِمْ مِنَ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَى فَهَذَا الَّذِی أَزْهَدَنِی فِی طَلَبِهِ وَ حَامِلِیهِ». شیخ طبرسی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج۲، ص۳۴۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۷۲.
تفاوت ارکان عالم در طب اسلامی و سنتی
قبل از ورود به طبّ، در اکثر طبهای سنتی حقیقت و ارکان خلقت عالم و انسان مورد بررسی قرار میگیرد، برای مثال در طبّ ایرانی، آب، خاک، آتش و هوا بعنوان ارکان خلقت ذکر میشود ولی در روایات علاوه بر این موارد، نور و جوهر (حقیقت روحانی۱) نیز اضافه میشود۲که پذیرش و عدم پذیرش این تفاوت تأثیر جدی در شناخت ابعاد معنوی انسان دارد.
فلاسفه یونان و ایران باستان معتقدند: «عالم تلفیقی از آب، آتش، خاک و هواست. این نظریه طبیعى عناصر چهارگانه در قرآن یا حدیث نیامده است، ولی برخی از علما آن را رد نکردهاند و اجمالاً پذیرفتهاند».
برای مثال شیخ مفید(رحمه الله علیه) گفته است که علاوه بر آنکه برهان قابل اعتمادى بر ضدّ این تقسیم چهارگانه عناصر نیامده، آنرا مخالف با هیچ یک از توحید، عدل و وعد و وعید و نبوّت و شرایع نمىبینم؛ و به همین جهت شیخ مفید(رحمه الله علیه) این نظریه را پذیرفته است.۳
از سخنان شهید مطهری(رحمه الله علیه) نیز چنین به دست میآید که از دید ایشان نظریه عناصر اربع ممکن است کامل نباشد. ایشان میگوید:
«دنیا نتوانسته بهتر از آنها [کتاب و سنت] بیاورد. آنچه قرآن آورده هیأت بطلمیوس نیست که بگوییم نظریه دیگرى آمد و آن نظریه را نسخ کرد، نظریه طبیعیات مبتنى بر عناصر چهارگانه نیست که بگوییم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه شما همه مرکبند و عنصر نیستند و عناصر بیش از این حرفها است».۴
مراحل خلقت در آیات و روایات
قرآن کریم برای خلقت عالم مراحلی را ذکر میکند و میفرماید:
«إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ؛۵
پروردگار شما خدایى است که آسمانها و زمین را در شش روز (مرحله) آفرید سپس بر عرش (و مقام تدبیر امر اشیاء) بر آمد، شب را با روز مى پوشاند در حالى که روز، شتابان شب را مى جوید و (نیز) خورشید و ماه و ستارگان را بیافرید در حالى که رام فرمان اویند، هان! از آن او است آفرینش و امر، پر برکت است پروردگار جهانیان».
در تعبیر روایات عالمی که مراحل خلقت در آن رخ داد، عالم کون است در این عالم دو مرحله خلق اتفاق افتاد که با تعبیر عالم امر و عالم خلق از آن یاد میشود.
عالم تجلی عالم امر و عالم خلق است که عالم خلق خود جلوهای از عالم امر میباشد. حقایق موجودات و نظام جاری آنان در عالم امر و ذوات مادی اشیاء در عالم خلق جانمایی میشود.۶
خلقت حقائق عالم عبارت است از نور و جوهر، آب، خاک، آتش و هوا. که نور و جوهر از عالم امر و آب، خاک، آتش و هوا از عالم خلق است.۷
مراحل خلقت آدم
خلقت اولیه حضرت آدم(ع) از خاک (مخلوط با آب و هوا) و اجنه از آتش بود. خداوند متعال میفرماید:
«و به یقین، انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم
سپس او را [به صورت] نطفهای در جایگاهی استوار قرار دادیم
آنگاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم.
پس آن علقه را [به صورت] مضغه گردانیدیم،
و آن گاه مضغه را استخوانهایی ساختیم،
بعد استخوانها را با گوشتی پوشانیدیم،
آنگاه [جنین را در] آفرینشی دیگر پدید آوردیم.
آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است». ۸
خداوند از خاک و آب گل انسان را آفرید و با چهار فرشته از چهار سو، گل را صورت داد و هر کدام، طبعی را در انسان قرار داد.۹
«ابلیس گفت من بهتر از آدم هستم چرا که من را از آتش و او را از خاک خلق کردی».۱۰
انسانها از عصاره گِل حضرت آدم(ع) خلق شدند
امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند:
«هفت هزار سال بعد از ایجاد جنّ و نسناس در روى زمین حقّ تبارک و تعالى اراده نمود که با قدرت بیکرانش انسانها را بیافریند… حقّ تعالى مشتى از آب شیرین فرات را برداشت…و فرمودند: از تو انبیاء و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایانى که دیگران را به بهشت دعوت نموده و تابعین آنها تا روز قیامت را آفریده.. نیز مشتى از آب شور و تلخ را برداشت و به آن فرمودند: جبّارین و فراعنه و طاغیان و اعوان شیاطین و کسانى که دیگران را به دوزخ دعوت مىکنند تا روز قیامت و اتباعشان را از تو مىآفرینم…
سپس خداوند متعال به فرشتگان چهارگانه یعنى: شمال، دبور، صبا و جنوب فرمان داد که باد را بر عصاره خاک بوزند و آن را زیبا و بعد تکامل داده و سپس سخت و محکمش نموده و به دنبالش قطعه، قطعه و عضو عضوش کرده و در آن قطعاًت و تکهها طبایع چهارگانه یعنى: باد، مره، خون و بلغم را جارى کنند… باد از میان طبایع چهارگانه از طرف فرشته شمال در بدن جارى شد و بلغم از ناحیه صبا، و مرّه از جانب دبور و خون از ناحیه جنوب در بدن انسانى جارى شد و بدین ترتیب روح مستقل و بدن کامل گردید.از ناحیه باد، حبّ حیات و طول آرزو و حرص و از جانب بلغم، حبّ طعام و شراب و لمس اشیاء نرم و دوست داشتن رفاقت و از طرف مره، غضب و سفاهت و شیطنت و ستمگرى و طغیان و شتابزدگى و از ناحیه خون، حبّ زنان و لذّات و مرتکب شدن محارم و تبعیت از شهوات براى این روح و بدن جاری گردید».۱۱
روح و حقیقت آدمی
روح و حقیقت آدمی شامل چهار نفس نباتی، حیوانی، ملکی و الهی است.
روزى کمیل به امیرالمؤمنین علی(ع) عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! نفس را براى من تعریف کنید تا خود را بشناسم. حضرت فرمودند: اى کمیل! کدام نفس را مىخواهى برایت تعریف کنم؟ کمیل عرض کرد: آقا! مگر بیش از یک نفس هم هست؟ پس فرمودند: اى کمیل! نفس چهار قسم است: نامى نباتى، حسى حیوانى، ناطقه قدسى، و کلى الهى. هر یک از این چهار قسم هم، پنج قوه و دو خاصیت دارد:
نفس نامى نباتی: که برای آن پنج قوه است؛ ماسکه، جاذبه، هاضمه، دافعه، مربیه و این نفس دو خاصیت دارد؛ زیاده و نقصان و از کبد انسان سرچشمه مىگیرد و این نفس شبیهترین اشیاء به نفس حیوان است.
نفس حسى حیوانى: که برای آن پنج قوه است؛ سامعه، باصره، شامه، ذائقه، قوه لامسه و این نفس دو خاصیت دارد؛ رضا و غضب و از قلب سرچشمه مىگیرد و این نفس شبیهترین اشیاء به نفس درندگان است.
نفس ناطقه قدسى: که برای آن پنج قوه است؛ فکر، ذکر، علم، حلم، نباهه و این نفس از چیزى پدید نمىآید و شبیهترین چیزها به نفس فرشتگان است و این نفس دو خاصیت دارد؛ پاکى و حکمت.
نفس کلى الهى: که برای آن پنج قوه است؛ بقاء در فنا، نعمت در عسرت، عزت در ذلت، فقر در غنا، صبر در بلا، و این نفس دو خاصیت دارد؛ حلم و بزرگوارى و این همان نفسى است که از خداوند پدید مىآید۱۲و به سوى او بازگشت مىکند.۱۳
و خداوند عقل را در وسط این نفوس قرار داده است تا کسی پیرامون خیر و شرِ چیزی حکم نکند، مگر با قیاسی عقل پسند.۱۴
مراحل کسب حیات مادی جسم
جسم انسان از هوا، خاک، غذا و آب است و چهار طبع باد (ریح)، گرما و خشکی (مره)، خون (دم)، بلغم را در انسان میسازد.
باد از هوا، خشکی و گرما از زمین، خون از غذا و بلغم از آب ساخته میشود.
امام رضا(ع) فرمودند:
«طبیعت جسم بر چهار شیء بنا شده:
هوا: جان انسان، تنها با گردش و وزیدن آن زنده است، و هر درد و عفونت را از بدن بیرون میکند.
زمین: خشکى و گرمای بدن از آن است.
تغذیه: خون از آن بوجود آید، غذا وارد معده میگردد، و معده به آن غذا موادی اضافه میکند تا نرم گردد شود، و پس از آن طبیعت انسانى آن شیره را خون سازد و مواد زائد آن دفع شود.
آب: مولد بلغم است».۱۵
حیات انسان وابسته به چهار طبع، چهار ستون و چهار رکن است؛ امام جعفر صادق(ع) فرمودند:
«خودشناسى آدمى بسته به این است که خود را توسّط چهار طبع، چهار ستون و چهار رکن بشناسد.
طبعهاى انسان: خون، مره (سودا وصفرا)، باد و بلغم؛
ستونهای انسان: عقل (که زیرکى از عقل است)، فهم، حفظ (یعنى قدرت حافظه) و دانش؛
ارکان حیات انسان: نور، آتش، روح و آب؛
صورت آدمى سرشت او است. با نور مىبیند، با استفاده از آتش میخورد و مىآشامد، و توسّط روح جماع مىکند و تحرّک دارد، و به کمک آب، طعم چشیدنیها و مزّهها را درمىیابد، این بود اساس صورت آدمى.
پس اگر عقل او از نور تأیید شود، او عالِم و حافظ (داراى قدرت حافظه) و زیرک و هوشمند و با فهم مىگردد. و با اخلاص در یکتاپرستى و اعتراف به بندگى در خواهد یافت که در چه موقعیتى است و از کجا به او مىرسد، و براى چه او اینجا است و به کجا مىرود و خون گاهى بصورت گرم در بدن روان است و گاه سرد، و اعصاب و پى او مانند پوست بر درخت، و خونش مانند آب در زمین است، همان گونه که زمین بدون آب نپاید بدن آدمى نیز بدون خون نپاید. و مغز از کف و چربى خون است.
و آدمى بدینسان آفریده شده براى دنیا و آخرت، پس هر گاه خداوند میان آن دو را جمع کند زندگى او در زمین شود، زیرا او از جایگاهى آسمانى به زمین نازل شده، پس وقتى خدا میان آن دو (بدن و روح) جدائى اندازد و این بدن بمیرد، روح به آسمان باز گردد، بنا بر این زندگى بر روى زمین، و مرگ در آسمان است، و این بدان جهت است که میان روح و بدن جدائى افتاده است. پس روح و نور به عالم ارواح گراید و جسم بماند، چرا که از موادّ دنیائى است. و علّت از هم پاشیدگى و فساد جسم جز این نیست که باد رطوبت را مىبرد در نتیجه گل خشک شده و خاک گردد و بپوسد، و هر کدام به مادّه یا عنصر نخست پیش از ترکیب باز گردد.
و جان با نفس کشیدن بحرکت افتد، و حرکت دم زدن از باد است، پس آنچه از نفس مؤمن است نورى است مورد تأیید عقل، و آنچه از نفس کافر است آتشى است مورد تأیید شیطنت و حیلهگرى، این از سرشت آتشین خود باشد، و آن هم از سرشت نورانى خود، و مرگ از جانب خداوند براى فرد مؤمن رحمت است، و براى کافر عذاب و شکنجه».۱۶
——————–
۱٫ ر.ک: فرهنگ ابجدی ص۳۰۹؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۵٫
۲٫ «یا مفضل اما الکون الأول نورانی لا غیر ونحن فیه والکون الثانی جوهری لا غیر ونحن فیه، والکون الثالث هوائی لا غیر ونحن فیه، والکون الرابع مائی لا غیر ونحن فیه، والکون الخامس ناری لا غیر ونحن فیه، والکون السادس ترابی لا غیر فاظله». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۳، ص۱٫
۳٫ اندیشههاى کلامى شیخ مفید(رحمه الله علیه)، ص۸۴٫
۴٫ مرتضی مطهری(رحمه الله علیه)، مجموعه آثار، ج۲، صص۴۲۲ و ۴۲۳٫
۵٫ اعراف، آیه ۵۴٫
۶٫ رک: محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ذیل آیه ۵۴ سوره اعراف.
۷٫ «قال المفضل: یا سیدی ومتى هذه الأکوان قال: یا مفضل اما الکون الأول نورانی لا غیر ونحن فیه والکون الثانی جوهری لا غیر ونحن فیه، والکون الثالث هوائی لا غیر ونحن فیه، والکون الرابع مائی لا غیر ونحن فیه، والکون الخامس ناری لا غیر ونحن فیه، والکون السادس ترابی لا غیر فاظله ودور ثم سماء مبنیه وارض مدحیه فیها الجان الذی خلقه الله من مارج من نار إلى أن خلق الله آدم من التراب. قال المفضل یا سیدی: فهل کان فی هذه الأکوان خلقا منها فی کل کون قال نعم، یا مفضل. قال المفضل: یا سیدی فهل نجد الخلق الذی کان فیها ونعرفهم قال نعم ما من کون الا وفیه نوری وجوهری وهوائی ومائی وناری وترابی. . . ». الهدایه الکبرى، ص۳۹۲؛ جمیعاً نحوه وبعضه: حلیه الأبرار، ج۵، ص۳۷۱؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۵۳، ص۱؛ ریاض الأبرار، ج۳، ص۲۱۳؛ مختصر البصائر، ص۴۳۳٫
۸٫ «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طینٍ* ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فی قَرارٍ مَکینٍ* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ». مؤمنون، آیات ۱۴ – ۱۲٫
۹٫ ر.ک: شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۳۶۷٫
۱۰٫ «قالَ أَنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ». اعراف، آیه ۱۲٫
۱۱٫ «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَک وَ تَعَالَى لَمَّا أَحَبَّ أَنْ یخْلُقَ خَلْقاً بِیدِهِ وَ ذَلِک بَعْدَ مَا مَضَى مِنَ الْجِنِّ وَ النَّسْنَاسِ فِی الْأَرْضِ سَبْعَهَ آلَافِ سَنَهٍ قَالَ وَ لَمَّا کانَ مِنْ شَأْنِ اللَّهِ أَنْ یخْلُقَ آدَمَ(ع). . . فَاغْتَرَفَ تَبَارَک وَ تَعَالَى غُرْفَهً مِنَ الْمَاءِ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْک أَخْلُقُ النَّبِیینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ عِبَادِی الصَّالِحِینَ وَ الْأَئِمَّهَ الْمُهْتَدِینَ الدُّعَاهَ إِلَى الْجَنَّهِ وَ أَتْبَاعَهُمْ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُونَ یعْنِی بِذَلِک خَلْقَهُ إِنَّهُ اغْتَرَفَ غُرْفَهً مِنَ الْمَاءِ الْمَالِحِ الْأُجَاجِ فَصَلْصَلَهَا فَجَمَدَتْ ثُمَّ قَالَ لَهَا مِنْک أَخْلُقُ الْجَبَّارِینَ وَ الْفَرَاعِنَهَ وَ الْعُتَاهَ وَ إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَ الدُّعَاهَ إِلَى النَّارِ إِلَى یوْمِ الْقِیامَهِ وَ أَتْبَاعَهُمْ وَ لَا أُبَالِی وَ لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ وَ هُمْ یسْئَلُونَ قَالَ وَ شَرَطَ فِی ذَلِک الْبَدَاءَ وَ لَمْ یشْرِطْ فِی أَصْحَابِ الْیمِینِ الْبَدَاءَ ثُمَّ خَلَطَ الْمَاءَینِ فَصَلْصَلَهُمَا ثُمَّ أَلْقَاهُمَا قُدَّامَ عَرْشِهِ وَ هُمَا سُلَالَهٌ مِنْ طِینٍ ثُمَّ أَمَرَ الْمَلَائِکهَ الْأَرْبَعَهَ الشِّمَالَ وَ الدَّبُورَ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبَ أَنْ جَوِّلُوا عَلَى هَذِهِ السُّلَالَهِ وَ أَبْرِءُوهَا وَ انْسِمُوهَا ثُمَّ جَزِّءُوهَا وَ فَصِّلُوهَا وَ أَجْرَوْا إِلَیهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَهَ الرِّیحَ وَ الْمِرَّهَ وَ الدَّمَ وَ الْبَلْغَمَ قَالَ فَجَالَتِ الْمَلَائِکهُ عَلَیهَا وَ هِی الشِّمَالُ وَ الصَّبَا وَ الْجَنُوبُ وَ الدَّبُورُ فَأَجْرَوْا فِیهَا الطَّبَائِعَ الْأَرْبَعَهَ قَالَ وَ الرِّیحُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَهِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیهِ الشِّمَالِ قَالَ وَ الْبَلْغَمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَهِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیهِ الصَّبَا قَالَ وَ الْمِرَّهُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَهِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیهِ الدَّبُورِ قَالَ وَ الدَّمُ فِی الطَّبَائِعِ الْأَرْبَعَهِ فِی الْبَدَنِ مِنْ نَاحِیهِ الْجَنُوبِ قَالَ فَاسْتَقَلَّتِ النَّسَمَهُ وَ کمَلَ الْبَدَنُ قَالَ فَلَزِمَهُ مِنْ نَاحِیهِ الرِّیحِ حُبُّ الْحَیاهِ وَ طُولُ الْأَمَلِ وَ الْحِرْصُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیهِ الْبَلْغَمِ حُبُّ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ وَ اللِّینُ وَ الرِّفْقُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیهِ الْمِرَّهِ الْغَضَبُ وَ السَّفَهُ وَ الشَّیطَنَهُ وَ التَّجَبُّرُ وَ التَّمَرُّدُ وَ الْعَجَلَهُ وَ لَزِمَهُ مِنْ نَاحِیهِ الدَّمِ حُبُّ النِّسَاءِ وَ اللَّذَّاتِ وَ رُکوبُ الْمَحَارِمِ وَ الشَّهَوَاتِ». شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۳۶۷٫
۱۲٫ «فَنَفَخْنا فیهِ مِنْ رُوحِنا؛ در او از روح خود دمیدیم». تحریم، آیه ۱۲٫
۱۳٫ «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه*ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیه مَرْضِیه؛ ای نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوی پروردگارت بازگرد». فجر، آیات ۲۷ و ۲۸٫
۱۴٫ «کمَیلِ بْنِ زِیادٍ قَالَ: سَأَلْتُ مَوْلَانَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(ع)قُلْتُ: أُرِیدُ أَنْ تُعَرِّفَنِی نَفْسِی؟ قَالَ: یا کمَیلُ أَی نَفْسٍ تُرِیدُ؟ قُلْتُ: یا مَوْلَای هَلْ هِی إِلَّا نَفْسٌ وَاحِدَهٌ، فَقَالَ: یا کمَیلُ إِنَّمَا هِی أَرْبَعٌ: النَّامِیهُ النَّبَاتِیهُ وَ الْحِسِّیهُ الْحَیوَانِیهُ، وَ النَّاطِقَهُ الْقُدْسِیهُ، وَ الْکلِمَهُ الْإِلَهِیهُ. وَ لِکلِّ وَاحِدَهٍ مِنْ هَذِهِ خَمْسُ قُوًى وَ خَاصَّتَانِ: فَالنَّامِیهُ النَّبَاتِیهُ لَهَا خَمْسُ قُوًى: مَاسِکهٌ، وَ جَاذِبَهٌ، وَ هَاضِمَهٌ، وَ دَافِعَهٌ، وَ مُرَبِّیهٌ. وَ لَهَا خَاصَّتَانِ الزِّیادَهُ، وَ النُّقْصَانُ. وَ انْبِعَاثُهَا مِنَ الْکبِدِ وَ هِی أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِنَفْسِ الْحَیوَانِ. وَ الْحَیوَانِیهُ الْحِسِّیهُ، وَ لَهَا خَمْسُ قُوًى: سَمْعٌ، وَ بَصَرٌ، وَ شَمٌّ، وَ ذَوْقٌ، وَ لَمِّسٌ. وَ لَهَا خَاصَّتَانِ: الرِّضَا، وَ الْغَضَبُ. وَ انْبِعَاثُهَا مِنَ الْقَلْبِ، وَ هِی أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِنَفْسِ السِّبَاعِ. وَ النَّاطِقَهُ الْقُدْسِیهُ، وَ لَهَا خَمْسُ قُوًى: فِکرٌ، وَ ذِکرٌ، وَ عِلْمٌ، وَ حِلْمٌ، وَ نَبَاهَهٌ. وَ لَیسَ لَهَا انْبِعَاثٌ، وَ هِی أَشْبَهُ الْأَشْیاءِ بِنَفْسِ الْمَلَائِکهِ، وَ لَهَا خَاصَّتَانِ: النَّزَاهَهُ، وَ الْحِکمَهُ. وَ الْکلِمَهُ الْإِلَهِیهُ، وَ لَهَا خَمْسُ قُوًى: بَقَاءٌ فِی فَنَاءٍ، وَ نَعِیمٌ فِی شَقَاءٍ، وَ عِزٌّ فِی ذُلٍّ، وَ فَقْرٌ فِی غِنًى، وَ صَبْرٌ فِی بَلَاءٍ. وَ لَهَا خَاصَّتَانِ: الْحِلْمُ، وَ الْکرَمُ. وَ هَذِهِ الَّتِی مَبْدَؤُهَا مِنَ اللَّهِ وَ إِلَیهِ تَعُودُ، لِقَوْلِهِ تَعَالَى: فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ أَمَّا عَوْدُهَا فَلِقَوْلِهِ تَعَالَى: یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّک راضِیهً مَرْضِیهً وَ الْعَقْلُ وَسَطُ الْکلَّ لِکیلَا یقُولَ أَحَدُکمْ شَیئاً مِنَ الْخَیرِ وَ الشَّرِّ إِلَّا لِقِیاسٍ مَعْقُولٍ». تفسیر الصافی، ج۳، ص۱۱۱٫
۱۵٫ «مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ(ع)یقُولُ طَبَائِعُ الْجِسْمِ عَلَى أَرْبَعَهٍ فَمِنْهَا الْهَوَاءُ الَّذِی لَا تَحْیا النَّفْسُ إِلَّا بِهِ وَ بِنَسِیمِهِ وَ یخْرِجُ مَا فِی الْجِسْمِ مِنْ دَاءٍ وَ عُفُونَهٍ وَ الْأَرْضُ الَّتِی قَدْ تُوَلِّدُ الْیبْسَ وَ الْحَرَارَهَ وَ الطَّعَامُ وَ مِنْهُ یتَوَلَّدُ الدَّمُ أَ لَا تَرَى أَنَّهُ یصِیرُ إِلَى الْمَعِدَهِ فَتُغَذِّیهِ حَتَّى یلِینَ ثُمَّ یصْفُوَ فَتَأْخُذُ الطَّبِیعَهُ صَفْوَهُ دَماً ثُمَّ ینْحَدِرُ الثُّفْلُ وَ الْمَاءُ وَ هُوَ یوَلِّدُ الْبَلْغَمَ». محمد بن یعقوب کلینى، الکافی، ج۸، ص۲۳۰٫
۱۶٫ «عِرْفَانُ الْمَرْءِ نَفْسَهُ أَنْ یعْرِفَهَا بِأَرْبَعِ طَبَائِعَ وَ أَرْبَعِ دَعَائِمَ وَ أَرْبَعَهِ أَرْکانٍ فَطَبَائِعُهُ الدَّمُ وَ الْمِرَّهُ وَ الرِّیحُ وَ الْبَلْغَمُ وَ دَعَائِمُهُ الْعَقْلُ وَ مِنَ الْعَقْلِ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ أَرْکانُهُ النُّورُ وَ النَّارُ وَ الرُّوحُ وَ الْمَاءُ وَ صُورَتُهُ طِینَتُهُ فَأَبْصَرَ بِاأَکلَ وَ شَرِبَ بِالنَّارِ وَ جَامَعَ وَ تَحَرَّک بِالرُّوحِ وَ وَجَدَ طَعْمَ الذَّوْقِ وَ الطَّعَامِ بِالْمَاءِ فَهَذَا تَأْسِیسُ صُورَتِهِ فَإِذَا کانَ تَأْییدُ عَقْلِهِ مِنَ النُّورِ کانَ عَالِماً حَافِظاً ذَکیاً فَطِناً فَهِماً وَ عَرَفَ فِیمَا هُوَ وَ مِنْ أَینَ یأْتِیهِ وَ لِأَی شَیءٍ هُوَ هَاهُنَا وَ إِلَى مَا هُوَ صَائِرٌ بِإِخْلَاصِ الْوَحْدَانِیهِ وَ الْإِقْرَارِ بِالطَّاعَهِ وَ قَدْ تَجْرِی فِیهِ النَّفْسُ وَ هِی حَارَّهٌ وَ تَجْرِی فِیهِ وَ هِی بَارِدَهٌ فَإِذَا حَلَّتْ بِهِ الْحَرَارَهُ أَشِرَ وَ بَطِرَ وَ ارْتَاحَ وَ قَتَلَ وَ سَرَقَ وَ بَهِجَ وَ اسْتَبْشَرَ وَ فَجَرَ وَ زَنَى وَ بَذَخَ وَ إِذَا کانَتْ بَارِدَهً اهْتَمَّ وَ حَزِنَ وَ اسْتَکانَ وَ ذَبُلَ وَ نَسِی فَهِی الْعَوَارِضُ الَّتِی تَکونُ مِنْهَا الْأَسْقَامُ وَ لَا یکونُ أَوَّلُ ذَلِک إِلَّا بِخَطِیئَهٍ عَمِلَهَا فَیوَافِقُ ذَلِک مِنْ مَأْکلٍ أَوْ مَشْرَبٍ فِی حَدِّ سَاعَاتٍ لَا تَکونُ تِلْک السَّاعَهُ مُوَافِقَهً لِذَلِک الْمَأْکلِ وَ الْمَشْرَبِ بِحَالِ الْخَطِیئَهِ فَیسْتَوْجِبُ الْأَلَمَ مِنْ أَلْوَانِ الْأَسْقَامِ ثُمَّ قَالَ(ع)بَعْدَ ذَلِک بِکلَامٍ آخِرَ إِنَّمَا صَارَ الْإِنْسَانُ یأْکلُ وَ یشْرَبُ وَ یعْمَلُ بِالنَّارِ وَ یسْمَعُ وَ یشَمُّ بِالرِّیحِ وَ یجِدُ لَذَّهَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِالْمَاءِ وَ یتَحَرَّک بِالرُّوحِ فَلَوْ لَا أَنَّ النَّارَ فِی مَعِدَتِهِ لَمَا هَضَمَتِ الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ فِی جَوْفِهِ وَ لَوْ لَا الرِّیحُ مَا الْتَهَبَتْ نَارُ الْمَعِدَهِ وَ لَا خَرَجَ الثُّفْلُ مِنْ بَطْنِهِ وَ لَوْ لَا الرُّوحُ لَا جَاءَ وَ لَا ذَهَبَ وَ لَوْ لَا بَرْدُ الْمَاءِ لَأَحْرَقَتْهُ نَارُ الْمَعِدَهِ وَ لَوْ لَا النُّورُ مَا أَبْصَرَ وَ لَا عَقَلَ وَ الطِّینُ صُورَتُهُ وَ الْعَظْمُ فِی جَسَدِهِ بِمَنْزِلَهِ الشَّجَرِ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّعْرُ فِی جَسَدِهِ بِمَنْزِلَهِ الْحَشِیشِ فِی الْأَرْضِ وَ الْعَصَبُ فِی جَسَدِهِ بِمَنْزِلَهِ اللِّحَاءِ عَلَى الشَّجَرِ وَ الدَّمُ فِی جَسَدِهِ بِمَنْزِلَهِ الْمَاءِ فِی الْأَرْضِ وَ لَا قِوَامَ لِلْأَرْضِ إِلَّا بِالْمَاءِ وَ لَا قِوَامَ لِجَسَدِ الْإِنْسَانِ إِلَّا بِالدَّمِ وَ الْمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وَ زُبْدُهُ فَهَکذَا الْإِنْسَانُ خُلِقَ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا وَ شَأْنِ الْآخِرَهِ فَإِذَا جَمَعَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ حَیاتُهُ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِنْ شَأْنِ السَّمَاءِ إِلَى الدُّنْیا فَإِذَا فَرَّقَ اللَّهُ بَینَهُمَا صَارَتْ تِلْک الْفُرْقَهُ الْمَوْتَ یرَدُّ شَأْنُ الْآخِرَهِ إِلَى السَّمَاءِ فَالْحَیاهُ فِی الْأَرْضِ وَ الْمَوْتُ فِی السَّمَاءِ وَ ذَلِک أَنَّهُ یفَرَّقُ بَینَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ فَرُدَّتِ الرُّوحُ وَ النُّورُ إِلَى الْقُدْرَهِ الْأُولَى وَ تُرِک الْجَسَدُ لِأَنَّهُ مِنْ شَأْنِ الدُّنْیا وَ إِنَّمَا فَسَدَ الْجَسَدُ فِی الدُّنْیا لِأَنَّ الرِّیحَ تُنَشِّفُ الْمَاءَ فَییبَسُ الطِّینُ فَیصِیرُ رُفَاتاً وَ یبْلَى وَ یرَدُّ کلٌّ إِلَى جَوْهَرِهِ الْأَوَّلِ وَ تَحَرَّکتِ الرُّوحُ بِالنَّفْسِ وَ النَّفْسُ حَرَکتُهَا مِنَ الرِّیحِ فَمَا کانَ مِنْ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ فَهُوَ نُورٌ مُؤَیدٌ بِالْعَقْلِ وَ مَا کانَ مِنْ نَفْسِ الْکافِرِ فَهُوَ نَارٌ مُؤَیدٌ بِالنَّکرَاءِ فَهَذَا مِنْ صُورَهِ نَارِهِ وَ هَذَا مِنْ صُورَهِ نُورِهِ وَ الْمَوْتُ رَحْمَهٌ مِنَ اللَّهِ لِعَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ وَ نَقِمَهٌ عَلَى الْکافِرِ وَ لِلَّهِ عُقُوبَتَانِ إِحْدَاهُمَا مِنَ الرُّوحِ وَ الْأُخْرَى تَسْلِیطُ النَّاسِ بَعْضٍ عَلَى بَعْضٍ فَمَا کانَ مِنْ قِبَلِ الرُّوحِ فَهُوَ السُّقْمُ وَ الْفَقْرُ وَ مَا کانَ مِنْ تَسْلِیطٍ فَهُوَ النَّقِمَهُ». حسن بن على ابنشعبه حرانى، تحف العقول، ص۳۵۴٫
منبع: اسلام طب